کد خبر: ۶۲۷۲۲۲
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۸ 06 July 2018

در نقطه ای از سطح شهر دیدم که در سر درِ یک مغازه ی «تعویض روغنی و آپاراتی» تابلویی را نصب کرده اند و روی آن نوشته اند:« تعویض روغنی و آپاراتی حافظ».

 


در نقطه ای از سطح شهر دیدم که در سر درِ یک مغازه ی «تعویض روغنی و آپاراتی» تابلویی را نصب کرده اند و روی آن نوشته اند:« تعویض روغنی و آپاراتی حافظ».
گفتم اشکالی ندارد که نام «لسان الغیب حافظ شیرازی» را بر روی یک مغازه ی تعویض روغنی بگذاریم، ضمن آن که این موضوع خوش ذوقی صاحب مغازه را می رساند! و همچنین ثابت می کند که مردم ما چقدر فرهنگشان بالاست و به مفاخر سرزمین خودشان علاقه مندند.
اما از آن جایی که گفته اند:« هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد....» بنده پیشنهاد می کنم حال که همه چیز ما وارونه است و هیچ کس و هیچ چیزی سر جای خودش نیست، چه اشکالی دارد مثلا یک کتاب فروش هم برای تابلوی مغازه ی خود از این عنوان استفاده کند:« کتاب فروشی الوند» و یا «کتابفروشی بهران رخش...».
و همین طور به ترتیب: «ساندویچ فروشی ادیسون»، «الکتریکی چیزبرگر»، «قصابی آزیتا»، «آرایشگاه مش جعفرقلی قصاب باشی»، «بقالی شیک پوشان»، «خیاطی : دوخت لباس زنانه حاج اسمال»، «کبابی شقایق»، «گل فروشی چنجه»، «لوازم ورزشی اوسارضا»، «اگزوز سازی پله»، «لوازم یدکی سعدی»، «لوازم التحریر پیکان» و....
++++++++

 

لاادری!
شاعری در انجمن، شعری خواند و گفت نام شاعرش را نمی دانم . گفتم :« از حکیم لاادری است» .
شاعر جوانی گفت:« این لاادری کیه که خیلی اسمشو شنیدم...؟»
گفتم:« از اهالی اطراف کهنوج است...»!
گفت:« می گم چقدر اسمش برام آشناست!»
++++++++

مرغ و خروس
یکی از همولایتی ما رفته بود روستای کناری برای خرید مرغ. به مغازه ای مراجعه می کند و می پرسد:« مرغ دارید؟»
صاحب مغازه که همولایتی ما را می شناسد ، قصد داشته امکانات و...روستای خود را به رخ بکشد، می گوید:« مگر روستای شما مرغ نیست؟»
همولایتی ما که متوجه می شود طرف قصد کُری خوانی دارد، می گوید:«نه جانم، روستای ما فقط خروس گیر می آد!»
++++++++

 

مادربزرگ و سریال حریم سلطان و ماهواره!

مادر بزرگ تماس گرفت و گفت:« الان نزدیک بندرلنگه ایم...» پنج دقیقه بعد تماس گرفت ، گفت:« حالا نزدیک گچینیم...!»
لحظه به لحظه گزارش می داد و بیشتر هم اشتباه...
به اتفاق مادر، برادرها، خواهرها، خاله ها، پسرخاله ها و...رفتیم استقبالش.
گفته بودند مقصد نهایی اتوبوس های زائران کربلای معلا، بهشت زهرای بندر است. دقایقی بعد مادربزرگ شاد و خندان از اتوبوس پیاده شد. من که از بین نوه هایش ارشدتر بودم، شاخه گل زیبایی را که از قبل آماده کرده بودیم انداختم گردنش. به محضی که پیاده شد، در حالی که با هیجان داشت در باره کربلا و...صحبت می کرد، بلافاصله حرفش را قطع کرد و خطاب به مادرم گفت:« راستی ننه، خرم سلطان بالاخره چی شد...؟!»
++++++++

 

بدشانسی!

خانه ای که ظاهرا صاحب قبلی اش ساقی بوده، دیدم این پلاکارد را روی دیوارش نصب کرده اند:
توجه توجه
این منزل مسکونی واگذار شده است لطفا تقاضای مواد نفرمایید!

منبع/ندای هرمزگان

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار