کد خبر: ۷۴۶۴۶۴
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۳ 20 May 2019

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب طی مصاحبه‌ای که با مجله اندیشه پویا داشته، درباره مواضع و خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی در انتخابات سال ۷۶، عملکرد دولت اصلاحات و راهبرد رئیس دولت سازندگی در انتخابات وقت ریاست جمهوری پرداخت.

بخش‌هایی از این مصاحبه به شرح زیر است:

* آقای هاشمی به دنبال انتخابات با مشارکت مردمی بالا نبود. یک انتخابات هدایت‌شده و برنامه‌ریزی‌شده را مدنظر داشت. به نظرم این تفاوت آقای هاشمی با مقام رهبری است. رهبری همیشه به دنبال حداکثر مشارکت بودند، ولی آقای هاشمی در عمل خواهان مشارکت محدود، برنامه‌ریزی شده و کنترل‌شده بود؛ که قاعدتا نتیجه آن باید از قبل مشخص می‌بود. آقای هاشمی در بیان این نگاه خیلی پرده‌پوشی نمی‌کرد و تا حدی صادقانه این مطلب را می‌گفت ضمن این که این نگاه اقای هاشمی با سایر دیدگاه‌هایش انسجام نسبی داشت.

*به نظرم هاشمی به لحاظ فکری در انتخابات 76، دنبال یکی از این سه نفر بود: در درجه اول آقای ولایتی، بعد آقای روحانی، و بعد آقای حبیبی. اما ترجیح عملی او آقای حبیبی بود؛ زیرا ایشان چهره موجهی داشت و حدس من این است که آقای هاشمی فکر می‌کرد آقای حبیبی در جناح چپ رای خوبی می‌آورد و مورد حمایت قرار می‌گیرد؛ در حالی که جناح چپ از آن دو نفر دیگر حمایت نمی‌کنند؛ بنابراین فارغ از همه مسایل، از نظر آقای هاشمی دکتر حبیبی زمینه خیلی بهتری برای حضور در انتخابات داشت.

*نظام آقای حبیبی را به عنوان یک تکنوکرات محترم و مستقل به رسمیت می‌شناخت، بنابراین طبیعی بود که مجموعه ساخت قدرت خواهان این بودند که برای افزایش رقابت انتخاباتی و گرم شدن تنور آن آقای حبیبی بیاید. در حالی که آقای خاتمی اخراجی کابینه آقای هاشمی بود. استعفا داده و از آن خارج و اخراج شده بود. ضمن این که وابسته به مجمع روحانیون بود که شکاف جدی با آقای هاشمی در انتخابات مجلس چهارم و در مجموع داشتند. پس طبیعی است که آقای هاشمی علاقه زیادی به حضور آقای خاتمی نداشت.

*اگر آقای هاشمی می‌خواست، می‌توانست در خاطراتش بنویسد که مثلا پیروزی آقای ناطق‌نوری مفید نیست. خاطراتش که دست خودش بود، چرا این را ننوشته؟ مگر این که بگوییم نمی‌خواسته این‌ها را بنویسد. این همان ایرادی است که به این خاطرات هست. چیز‌های عجیب و غریبی از آن در می‌آید که عموما استنتاجات شما از لابه‌لای خطوط است. خاطرات شخصی که دیگر نباید لابلای سطورش گشت؟

البته می‌توان حدس زد که آقای هاشمی خیلی خوشش نمی‌آمد از این که جناح راست حاکم مطلق شود. اما حتی وقتی آقای خاتمی پیروز شد و به‌خصوص در اوایل دوره آقای خاتمی، آقای هاشمی همچنان از جناح چپ نفرت داشت.

*آقای هاشمی در واقع مجبور شد بین خاتمی و ناطق قرار بگیرد. اگر به خودش بود حبیبی یا روحانی و مقدم بر این‌ها ولایتی را ترجیح می‌داد. چون آن‌ها را زیرمجموعه خودش حساب می‌کرد. بین ناطق و خاتمی هم معتقدم ناطق را ترجیح می‌داد. البته این تحلیل مربوط به سال ۷۵ است. آن دو هفته آخر ممکن است تا حدی نظرش تعدیل شده باشد هر چند به اقای ناطق رای داده کسی هم که نمی‌خواسته رای ایشان را اشکار کند.

* اگر آقای هاشمی تصمیم می‌گرفت که به کارگزاران توصیه کند که از آقای ناطق حمایت کنند، بخشی از آن‌ها قطعا زیر بار چنین چیزی نمی‌رفتند و موجب شکاف انان می‌شد. اگر می‌خواست فرد جدیدی را بیاورد، شرایط عینی جامعه و جناح چپ اجازه نمی‌داد که چنین اتفاقی بیفتد؛ و الا ترجیحش این بود که آقای حبیبی بیاید. البته این هم مطرح است که شاید آقای هاشمی می‌خواست برادرش محمد هاشمی را به صحنه بیاورد. اما اینطور نبود که دست آقای هاشمی و یا هر کس دیگری اینقدر باز باشد که کسی را بیاورد و او انتخابات را ببرد. در بطن و زمینه اجتماعی و سیاسی است که نیرو‌ها تصمیم می‌گیرند و این زمینه اجتماعی شانس چندانی برای این نوع حضور‌ها باقی نمی‌گذارد.

* ترجیح آقای هاشمی این بود که کسی منتسب به خودش و دولت خودش و احیانا ادامه دهنده راه او و شنونده حرف او، رییس‌جمهور شود. ولی درمورد این که آقای هاشمی کارگزاران را به حمایت از آقای خاتمی ترغیب کرده، به نظرم خود کارگزاران باید توضیح دهند. اگر چنین بود چرا آقای هاشمی در خاطراتش در این خصوص چیزی نگفته است؟ می‌توانست این کار را بکند. اگر این کار را کرده بود، یا به کسی توصیه کرده بود باید آن را درخاطراتش می‌نوشت. پس خاطرات به چه دردی می‌خورد؟ برای همین می‌گویم که بهتر است خیلی روی خاطرات آقای هاشمی حساب جدی باز نکنید.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار