منتقدی میگوید، چرا فلان بیتت آبکی است، دوست شاعری میگوید، شعر هفتهی قبل ات به ویژه اواخر شعر را بیش از حد کِش داده بودی! آن یکی میگوید، شعر امروزت مثل شعر دیروزت قوی نبود و... و... در خصوص داستانکها و نثرها و داستانها هم وضع به همین صورت اسفناک است!
عزیزان دلم، استادان گرانقدر، رفقای خوب من، شما طوری حرف میزنید که انگاری تا حالا اسم روزنامه به گوش تان نخورده است! کسی که نمیداند فکر میکند تا به امروز شاید یک صفحه روزنامه را مطالعه نفرموده اید! بابا جان این جا روزنامه است نه برگ چغندر. شما میگویید چرا شعرت را بیش از حد کشش داده ای؟ خب، وقتی سردبیر محترم دستور میدهد و میگوید:" شعر امروزت باید ۲۷ سانت باشد...! "، شما جای من باشید چه کار میکنید؟! (بله درست متوجه شدید، شعر سانتی!). تازه یک بار هم که متری دم دست همکارم نبود، گفت:" این شماره یه داستان بنویس که یک وجب و چهار انگشت باشه! "؛ و یا هنگامی که دوبیتی شما در سه مصراع منتشر میشود، بعد از همکار صفحه آرا دلیلش را میپرسی، میگوید، چون جا نداشتیم مصراع چهارم را حذف کردیم! دیگر چه انتظاری از من ِ. شاعر و نویسنده و طنزپرداز دارید؟!
صفحه آرا که نمیداند در دوبیتی و رباعی، همان مصراع چهارم مهم است که ضربهی نهایی میزند! این جا بود که یک دوبیتی بداهه برای همکارم گفتم:" دوبیتی در سه مصرع دیده بودی؟ / که آن را توی صفحه چیده بودی! / خدا خیرت دهد همکار ِ. خوبم/ به جای صفحه بندی ر.. بودی! "
وقتی مدیر مسوول محترم میگوید، مرغ در استان نایاب است و فردا حتما شعر طنزی در خصوص کمبود مرغ روی میز من باشد، شما چه خاکی به سرتان میریزید؟! حالا به این مصیبت اضافه کنید این که به محضی رسیدید منزل، همسرت میگوید:" موتور یخچال سوخته! " یا:" کولر الان سوخت! " یا:" قسط این ماه تعاونی مسکن مطبوعات هم ندادیم! " و:" اجارهی خونه هم دو ماهه عقب افتاده! " و یا:" من دارم میرم خونهی مامانم دیگه نمیتونم با یه نویسندهی بی خیال زندگی کنم! ". به نظر شما شعر یادشده در چه حالی سروده خواهد شد؟ آیا این جا قضیهی جوششی بودن شعر صدق میکند یا شعر مزبور فوق کوششی و زورشی! (تلفیقی از زور و کوشش!) خواهد بود!
در روز صفحه بندی روزنامه و درست در دقیقهی نود هنگامی که پشت میزت مشغول چرت زدن هستی، یک مرتبه خانم صفحه آرا مثل زلزله روی سرت خراب میشود و میگوید، حدود پنج سانت دیگر به داستان امروزت اضافه کن که فضای خالی داریم، شماای منتقد عزیز در آن لحظه کجایی که حال و روزم را بدانی؟!
وقتی شعری در ۹ بیت گفتهای و در ثانیههای آخر که روزنامه در حال آماده شدن برای چاپ است، میگویند سه بیتش را حذف کن که الساعه یک آگهی رسید، شما چه حالی بهتان دست میدهد؟!
وقتی شما شعری گفته ای، اما لحظهی آخر مدیر مسوول عزیز مثل دستهی گل میآید و میگوید این دوبیتش که از شهرداری انتقاد شده است را بردار که آگهی مان قطع میکنند و به جای آن دوبیت در بارهی فلان اداره بگو که مدتی است به ما آگهی نمیدهند، شما باشید آیا روانی و راهی بیمارستان نمیشوید؟!
به خدا شعر که خبر و گزارش و نثر نیست که هر لحظه بشود چند بیتی را نوشت و.
هنگامی که مطلب شما در روزنامه چاپ میشود، ولی به دلیل تغییرات فراوان، اول فکر میکنی مطلب شخص دیگری است، اما بعد که به دقت نگاه میکنی متوجه میشوی مطلب شماست که مثل جگر زلیخا تکه پاره شده است و کاری هم از دستت بر نمیآید، چون روغنی که روی زمین ریخته شد دیگر نمیشود جمع کرد! آیا در این جا انتقاد منتقدان وارد خواهد بود؟!
منتقد عزیز آیا خود ِ. شما تا به امروز شعر طنز ۷ بیتیی به عنوان مثال گفتهای که بگویند یک بیتش، چون توهین به جناح چپ است، حذف کن و یک بیتش هم، چون به جناح راست برمی خورد را حذف کن! یک بیتش به دلیل انتقاد از رییس جمهور باید حذف کنی!
همچنین اگر نشستی و زور زدی (زور زدن برای نوشتن، و سرودن کار زشتی نیست!) و از وضعیت بد ِ. فرهنگی استان چیزی نوشتی، ولی به شما گفتند فکر سهمیهی کاغذمان از ارشاد و. باش و شما به ناچار بلافاصله با ۱۸۰ درجه چرخش، نشستی و از وضعیت خوب ِ. فرهنگی استان و کشور نوشتی آن وقت چه؟ حرفی برای گفتن میماند؟!
البته از آن جایی که صاحب این قلم طی این سالها با نشریات فراوانی همکاری داشته است، لذا مواردی که عرض شد مربوط به یک نشریه خاص و دورهای خاص نمیشود، بلکه شامل حال بیشتر ِ. روزنامه ها، هفته نامهها و ماهنامه هامی شود! (این چند سطر توضیح آخری به دستور سردبیر عزیزمان داده شد!)
انتهای پیام/*