به این خبرِ خَرکی! از اسپانیا مرکز گاو و گاوبازی (ماتادورها) توجه فرمایید: سوفیا، ملکه اسپانیا چندی پیش از یک مرکز نگهداری از حیوانات موسوم به " خانه خر " در حومه شهر کوردوبا در جنوب این کشور دیدن کرد و برای آن که مهر و محبت خود را به حیوانات نشان دهد، به چهره یک الاغ بوسه زد. (خوش به حال خر اسپانیایی!) مطلب داخل پرانتز را یکی از خرهای معروف بندری که اطراف روستای "تازیان" مشغول خرغلت زدن بود گفت و عرعرکنان مراتب عصبانیت و افسوس خود را با زبان خری اعلام داشت!
البته، چون دیدن ِ. این صحنه هیجان انگیز امکان بدآموزی دارد، ما از نشان دادن عکس ملکه و تصویر زیبای خر! در حال رد و بدل کردن بوسه شدیدا خودداری میکنیم، هر چند بیشتر سایتها و نشریات کشور اقدام به انتشار آن کردند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
اما خودمانیم عجب اوضاع خرتوخری شده ها! در اسپانیا را عرض کردیم وگرنه الحمدالله این طرفها که عمرا از این قرتی بازیها نیست! (چنان خر بی چاره را داغ میکنند که بوی آن تا کیلومترها آن طرفتر به مشام میرسد!) فقط مدتی قبل در تهران کمی اوضاع شیر تو شیر شد که آن هم با درایت مسوولان به خیر گذشت و چند قلاده شیر که تشریف آورده بودند داخل شهر برای دریافت یارانه! دستگیر و ادب شدند.
شاید بپرسید شیر و یارانه؟ که پاسخ این است، مگر شیر انسان نیست؟! (خودمان هم متوجه نشدیم چی گفتیم چه رسد به خوانندگان!).
میگویم حال که این طور شد (چه طوری؟) چند صباحی جانوران و آدمها جایشان را با هم عوض کنند. یعنی چه میشد اگر جانوران و حیوانات وحشی با کمال احترام میآمدند داخل شهر (همچنان که سر و کله و یال و دم و اشکم تک و توکشان پیدا شده!) و انسان بار و بندیلش را جمع میکرد و عازم حیات وحش و یا مثلا باغ وحشی میشد؟! این کار البته منوط به این است که جانوران تحمل زندگی در شهری همچون تهران را داشته باشند! باور بفرمایید در صورت عملی شدن ِ. این کار، آمار جرم و جنایت، رشوه، اختلاس، آدم ربایی، اعدام و... به طرز چشم گیری به صفر میرسید. ضمن آن که اگر این گونه میشد، امکان تقلب در انتخابات نیز به هیچ وجه من الوجوه، وجود نداشت. چرا که این زبان بستهها تحت هیچ شرایطی در زمینهی تخلف و تقلب و. به گرد آدمی زاد هم نمیرسند! از طرفی دیگر اساسا حیوانات نیازی به برگزاری انتخابات و دموکراسی و زندگی مدرن در شهر و کشور مربوطه ندارند، که بخواهند تقلب کنند. خیلی راحت شیر یا همان سلطان میشود حاکم بلامنازع و مابقی حیوانات هم مثل بچهی آدم! از ایشان اطاعت میکنند و همان قانون جنگل پیاده خواهد شد. (اگر در قانون فوق الذکر و ذات حیوانات گاهی خشونت وجود دارد، اما جای شکرش باقی است که خبری از کشتار دسته جمعی، عملیات انتحاری، سلاح شیمایی، بمب هستهای و قضایای هیروشیما و ناکازاکی در فرهنگ حیوانیت نیست!).
در عوض امان از روزی که انسان وارد جنگل و یا باغ وحش شود! در عرض چند ساعت خاک آن جا را به توبره خواهند کشید. اهالی جنگل از لحظهای که انسان وارد آن جا شد، رنگ آسایش را به چشم خود نخواهند دید. اولین کاری که بشر میکند، آتش زدن جنگل است. به ویژه امروزه که مثل قدیم احتیاجی به سنگ چخماق نیست تا همچون اجداد و نیاکان خود برای برپا کردن بساط آتش و منقل و... مشکلی داشته باشند.
دومین کار بشر، قطع کُندهی درختانی است که پس از آتش سوزی شاید به جای میمانند. کاری میکنند که دیگر دود از هیچ کندهای بلند نشود! همه را از ریشه در میآورند.
از طرفی دیگر فکرش را بکنید اگر آدمی زاد وارد قفسهای باغ وحش شد دیگر چه قشقرقی به پا میکند. مجسم بفرمایید چند خانواده به صورت گله ای، زن و مرد و دختر و پسر یک جا و در یک قفس قصد دارند به طور دایم زندگی آبرومندانه و مسالمت آمیزی را در کنار یکدیگر داشته باشند!
بلافاصله بساط تهمت، افترا، دعوا، کشتار، آه و نفرین، خودکشی، مشکل ناموسی، کیف قاپی، جیب بری، متلک، طلاق و. چنان به راه خواهد افتاد که بیا و ببین. اساسا (و یا اگر بخواهیم فارسی را پاس بداریم، از اساس!) امکان ندارد سینا و و تینا و ژیلا و ویلا، و محسن و ممد اینا! همگی سالها بدون هیچ دردسری و اتفاقی کنار هم باشند! (بشر که "بَبَعی" نیست بابا! خیلی چیزها حالیشه...!).
نوشته ی: راشدانصاری
انتهای پیام/*