کد خبر: ۱۴۸۲۵۳
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۹ 20 December 2015

زعفر احدزاده

انسان های سلطه جو

انسان سلطه جو کسی است که خود و دیگران را به عنوان اشیاء استثمار و کنترل می کند و برای نیل به منافع شخصی مورد استفاده قرار می دهد. سلطه جویی امروزی معلول تاکیدات علمی و تمایلات بازارگونه ایست که سایر افراد بشر را بصورت اشیاء می نگردکه می تواند آنها را بشناسد،تحت تاثیر قرار دهد و به آنها سلطه جویی نماید.

به نظر« اریک فروم»، بدون آن که در کیفیت و ذات اشیاء تغییری ایجاد شود می توان بر آنها تسلط پیدا کرد و آنها را به قطعات کوچکتر تقسیم نمود، ولی بشر شیء نیست و نمی توان به قطعات تقسیم کرد مگر آن که او را نابود کرد، بر بشر نمی توان تسلط پیدا کرد مگر آن که به او آزار رساند. اما در عین حال هدف نهایی تمایلات بازار گونه جهت وجود نیل به شیءبودن در انسان است.

از آن جا که در درون هر یک از انسان ها ،یک انسان سلطه جو وجود دارد بهتر است توجه بیشتری به آن معطوف گردد که در این زمینه « اورت شوستروم» سلطه جویان را می توان در چند گروه اساسی تقسیم کرد که انسان سلطه جو یک یا چند نمونه از آن را شامل می شود و در آن اغراق می کند.

1. دیکتاتور؛ در بیان قدرت راه اغراق را می پوید ،وی مسلط می شود ،وی فراموش می کند ،اعمال قدرت می کند و خلاصه به هر کاری که به کنترل قربانیان منتهی می شود متوسل می شود و...

2.آدم ضعیف؛ اغلب قربانی یکتاتور یا قطب مخالف آن است. آدم های ضعیف برای کنار آمدن با دیکتاتور مهارت زیادی کسب می کند و در بیان حساسیت های خود اغراق می کند ،وی فراموش می کند و بی اندازه ساکت است و...

3.حسابگر؛ در ذکر حود کنترل راه گزاف می پیماید ،همواره سعی می کند دیگران را تحمیق کند و تحت کنترل در آورد و...

4.شخصیت وابسته؛ قطب مخالف حسابگر است ، وی در میزان وابستگی خویش اغراق می کند ،آدمی است که می خواهد او را هدایت و تحمیق کنند و مراقبتش نمایند . او به دیگران اجازه می دهد به جایش کار کنند و...

5.قلدر(زیردست آزار)؛ در عصبانیت ،بیدادگری و عدم مهربانی اغراق می کند .وی با توسل به تهدید ،دیگران را کنترل می کند ولی انسانی تحقیرگر ، متنفر ، مسخره کننده و ترساننده است و...

6. آدم خوب ،در مورد عشق و مراقبت خود از دیگران اغراق می کند و دیگران را با پنبه سر می برد.از یک دیدگاه کنار آمدن با این افرا مشکل تر از کنار آمدن با افراد قلدر است.آدم نمی تواند با گروه آدم های خوب پیکار کند .در واقع هر گونه اختلافی که بین یک فرد از این گروه با یک انسان عادی بروز کند ،تقریبا همیشه آدم خوب برنده است.

7. قضاوت گر؛ در مورد قدرت انتقادی خود اغراق می کند، به همه بدبین و گفتارش سرزنش آمیز و توام با رنجش و تنفر است و گناه دیگران را خیلی دیر می بخشد.

8. هوا خواه ؛ نقطه مقابل قضاوت گر است .وی در مورد قدرت حمایت خویش اغراق می کند و نسبت به اشتباه یگران قضاوت نمی کند. وی دیگران را نابود می کند ،بی اندازه با دیگران اظهار همدردی می کند و به کسانی که تحت حمایت خویش گرفته اجازه به پا خاستن و رشد نمی دهد .وی بجای آن که به خواسته های شخصی خود توجه نماید فقط مترصد خواسته های دیگران است.

دلایل سلطه جویی:

ـ از دیدگاه«فردریک برنر» یکی از دلایل اساسی سلطه جویی انسان در تضاد بیرونی وی بین حمایت از خود و حمایت از محیط نهفته است .که برای مثال می توان در روابط کار فرمای سلطه گر و کارگران جستجو نمود . بشر بدون آن که برای حمایت از خویش به خودش تکیه کند ،عقیده دارد رستگاری وی در اعتماد به دیگران است.در عین حال صد در صد به دیگران اعتماد ندارد و در ضمن حمایت از خویش به دیگران خیانت می کند .گویی وی بر گردهء آنها سوار است و بر دیگران فرمانروایی می کند.

ـ از نظر« اریک فروم» برای سلطه جویی انسان دلیل ثانوی نیز وجود دارد.به نظر وی عامل نهایی ارتباط انسان عشق است و این عشق عبارتست از شناخت انسان آن طور که هست و عشق ورزیدن به مقصد نهایی وی . مذاهب می آموزند که همسایگان خود را دوست بداریم ولی متاسفانه به بیراهه می رویم .حتی اکثریت افراد نمی دانند که اگر خود را دوست نداشته باشند ،نمی توانند همسایگان را دوست بدارند .تصور می کنیم هرچه بی عیب تر جلوه کنیم مردم ما را بیشتر دوست خواهند داشت که بر عکس این مطلب صادق است ،هرچه بیشتر حاضر شویم نقاط ضعف خود را به عنوان یک انسان بپذیریم بیشتر وست داشتنی می شویم. در عین حال دست یابی به عشق کار آسانی نیست و این جهت سلطه جو شق دیگر را که تلاشی مذبوحانه است را انتخاب می کند : تحت نفوذ قرار دادن کامل دیگران یعنی نیل به قدرتی که دیگران را به انجام آن چه او می خواهد ،به احساس آن چه او احساس می می کند و به اندیشیدن در باره آن چه او می اندیشد وادار کند و در نتیجه آنها را بصورت اشیاءدر می آورد.

ـ «جیمز بوگنتال» دلیل سومی را برای سلطه جویی ارائه می کند.به نظر وی مخاطره و احتمال وقوع حوادث همه ما را طوری در برگرفته است که گویی هر یک از ما به مانند سنگی است که به داخل یک اسنخر انداخته شود .تعداد و قدرت چیزهایی که ممکن است در هر دقیقه برای ما اتفاق بیفتد ،از حدود دانایی ما خارج است .انسان مدرن در مقابله با شرایط خارجی احساس ناتوانی می کند . و بصورت سلطه جویی منفی یا مثبت به قربانی شدن خود و یا قربانی کردن دیگران روی می آورد و...

ـ چهارمین دلیل سلطه جویی ؛ افراد شیزوفرنی از داشتن روابط متقابل نزدیک با دیگران وحشت دارند و از این گونه ارتباطات پرهیز می کنند .این افراد برای تنظیم عواطف خود به بازی هایی متوسل می شوند و در نتیجه از صمیمی شدن دوری می کنند . یکی از ترس های اساسی افراد ترس از محشور شدن است . به این ترتیب سلطه جو کسی است که طبق مراسم و مقررات با دیگران در می آمیزد تا به کمک آن از صمیمی شدن و محشور گشتن اجتناب ورزد.

ـ «آلبرت الیس» دلیل پنجم را چنین رائه می نماید: هر یک از ما در مراحل مختلف رشد و نمو،افکار غیر منطقی چیزی در مورد زندگی یاد می گیریم .یکی از آنها مورد تایید قرار گرفتن است.سلطه جوی منفی کسی است که نمی خواهد مورد اعتماد دیگران باشد و شرافتمندانه زندگی کند ، بلکه در عوض سعی می کند همه کس او را تایید و راضی کند زیرا زندگی خود را بر این زمینه غلط بنا نهاده است که دیگران را خوشحال سازد .

زندگی یک انسان سلطه جو شامل چهار مرحله ذیل می شود:

1.فریب(تزویر و ظاهر سازی) انسان های سلطه جو از حیله ها ،فنون و مانورهایی استفاده می کنند وی با عمل ایفای نقش نفوذ خود را اعمال می کند و احساساتی که ابراز می دارد از روی اندیشه و تعمق است و متناسب با موقعیت انتخاب شده است.

2.نا آگاهی(مردگی و بی حوصلگی) انسان سلطه جو به زندگی همچون بازی شطرنج می نگرد وی دیدی تونل مانند که فقط آن چه را که می خواهد می بیند و می شنود.

3. کنترل(آگاه و ناخوآگاه)انسان سلطه جو از مواهب واقعا مهم زندگی بی خبر است . وی راحت به نظر می رسد، وی به شدت کنترل می شود و تمایل به کنترل کردن دیگران را دارد و در عین حال کشش های خود را از مخالف خود پنهان می دارد.

4.بدگمانی(عدم اعتماد)انسان سلطه جو اصولا نسبت به خود و دیگران بدبین است .در اعماق قلب خویش به طبیعت بشر اعتمادی ندارد و در نظر وی ارتباط با سایر افراد بشر برای دو منظور کنترل کردن و کنترل شدن است.

انسان های خویشتن ساز

زندگی چنین انسان هایی از آن جهت ثمر بخش تر است که از تمام نیروهای بالقوه خویش استفاده می کنند. چه بسا انسان به قدرتی به تحت نفوذ در آوردن دیگران گرفتار شود و آن چه را که در اطراف اوست نمی بیند و نمی شنود. وی به انجام آن چه به او ارزانی شده آزادی ندارد و نمی تواند برای امرار معاش از کلیه منابعی که در اختیار دارد سود جوید . سلطه جویی از پشت به او خنجر می زند و... که در مقابل چنین انسان هایی ،انسان های خویشتن ساز قرار دارند .

ویژگی های افراد خویشتن ساز

1. شرافت (صف،نبوغ و بی ریایی):انسان خویشتن ساز به درستی می تواند نمایانگر همه احساساتش باشد. ازخصوصیات وی ساده دلی ، ظاهری ساده و نشان دادن آن چه هست می باشد.

2.آگاهی (هوشیاری ،زندگی ،علاقمندی): انسان خویشتن ساز به دقت خود و دیگرن توجه می کند و گوش می دهد و از طبیعت ، هنر موسیقی و سایر ابعاد واقی زندگی اطلاع کامل دارد.

3.آزادی(رفتار خود به خودی و گشاده دلی): انسان خویشتن ساز رفتار خود بخودی دارد و برای اظهار توانایی های بالقوه خویش آزادی دارد ، فرمانروای زندگی خویش است و به جای ن که یک عروسک خیمه شب بازی یا شیء باشد ،حاکم بر اشیا, است.

4.اعتماد(ایمان ،اعتقاد): انسان خویشتن ساز نسبت به خود و دیگران ،نسبت به زندگی و ادامه آن در هر جا که باشد ، اعتقاد و اطمینان راسخ دارد.

در حالی که انسان سلطه جو چند وجهی و وجودش جمع اضداد مخرب است ،انسان خویشتن ساز چند وجهی است و در وجودش اضداد سازنده وجود دارند ،بطوری که:

1. از دیکتاتور رهبر به وجود می آید. رهبر به جای آن که دستور بدهد، هدایت می کند ، وی قدرتمند است ولی خود را تحمیل نمی کند . نقطه مقابل رهبر سازنده همدل است . همدل نه فقط محبت می کند ،بلکه خوب گوش می دهد و از نقاط ضعف خویش آگاه است . وی خواستار کار خوب است و در عین حال تمایلات انسان نسبت به خطاها را هم می پذیرد. انسان خویشتن ساز نیروی رهبری و همدلی خود را در هم می آمیزد.

2. از حسابگر آدم احترام گذار به وجود می آید. انسان خویشتن ساز به جای سوء استفاده یا استثمار ، به خود و دیگران نه به صورت یک شیء بلکه به شکل انسان احترام می گذارد . سازنده مقابل حترام گذار، ستایشگر است. ستایشگر نه فقط به دیگران متکی است بلکه مهارت های مختلفی را که دیگرن باید ابراز کند قر می نهد. و انسان خویشتن ساز احترام گذاشتن و ستایشگری را در هم می آمیزد.

3. از قلدر آدم حامی به وجود می آید. خود نما دشمن را ارج می نهد ، ولی در کارش رک و بی پرده است . وی هم چون قلدران دشمنی ندارد و تحکم گرا نیست . سازنده مقابل حامی و دلسوز است .دلسوز با آدم خوب و چاپلوس فرق دارد . وی انسانی مهربان ، صمیمی و عاشق مردم است . و انسان های خویشتن ساز ترکیبی از حمایت و دلسوزی است که در روابط با دیگران با تحکم است ولی در عین حال مواظب رفتار خود با دیگران نیز هست . وی پرخاشگری را با ملایمت در می آمیزد.

4.از قضاوتگر آدم رک گو به وجود می آید. رک گو مسئول کار دیگران نیست ، ولی می تواند اعتقادات خود را با قدرت اظهار دارد. سازنده مقابل رک گو و راهنماست . راهنما از کسی حمایت نمی کند و به دیگران چیزی نمی آموزد ولی با ملایمت هر فردی را یاری می کند تا راه خود را پیدا کند.انسان خویشتن ساز رک گویی و راهنمایی را در هم می آمیزد .ولی نه برای دیگران بلکه هراه با دیگران فکر می کند .وی دیگران را در کمک به خود از طریق اظهار رک و بی پردهء عقاید رهبری می کند ولی در عین حال به هر کس در اخذ تصمیم آزادی عمل می دهد.

منبع:تلخیص فصولی از کتاب روانشناسی انسان سلطه جو،تالیف اورت شوسترم، ترجمه دکتر قاسم قاضی و دکتر غلامعلی سرحد از نشره قطره ،سال 1387

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
دكتر معصوم زاده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۳۰
سلام - جناب زعفرزاده - اگر به مطالب نوشته خودتان معتقد باشيد حتما در انتخاب كانديدا هاي طيف اصلاح طلب مطرح در جمع خصو صي اتان تجديد نظر لازم است
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار