ظاهرا قرار است به جز شعرهای فروغ فرخزاد از او چیزی باقی نماند. دو سال پیش خانه‌اش در دروس خراب شد و حالا هم زمزمه‌هایی درباره خراب کردن خانه پدری‌اش در امیریه مطرح است.
کد خبر: ۶۳۶۳۳۶
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۶ 29 July 2018

دوباره زمزمه ویرانی خانه «فروغ»

به گزارش تابناک قزوین به نقل از خبرگزاری ایسنا، ظاهرا قرار است تنها بنای باقی‌مانده مربوط به فروغ فرخزاد تخریب شود. البته چند سال پیش هم بحث‌هایی در این‌باره مطرح بود اما خانه هنوز در انتهای کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران وجود دارد؛ هرچند وقتی زنگ سه طبقه هم زده می‌شود کسی در خانه را باز نمی‌کند.

اواخر سال ۱۳۹۱ خبرنگار ایسنا از این خانه بازدیدی داشت و گزارشی درباره آن نوشت که به نظر هنوز تازه است و حرف امروز هم هست: شاید خیلی‌ها ندانند در دل کوچه پس کوچه‌های همین شهر تهران، بناهایی وجود دارد که اهمیت‌شان به واسطه برخی رویدادها یا حضور یک شخصیت سیاسی موثر در تاریخ معاصر یا یک شخصیت فرهنگی بنام است. اما در حالی که حتی در برخی موردها سازمان میراث فرهنگی نیز از این بناها غافل است چگونه می‌توان انتظار داشت که مردم از وجود آن‌ها آگاه باشند. شاید کسانی که در یکی از فرعی‌های خیابان ولیعصر در محدوده یکی از باغ محله‌های تهران قدیم زندگی می‌کنند هم ندانند که یکی از این بناها، خانه پدری «فروغ فرخزاد» است در همسایگی آن‌ها که امروز از زبان ساکنانش زمزمه‌هایی درباره ویرانی آن شنیده می‌شود. فروغ فرخزاد ۱۵ دی‌ماه ۱۳۱۳ در محله امیریه تهران، کوی خادم آزاد به دنیا آمد. نام «خادم آزاد» تا به حال که ۴۶سال از مرگ فرخزاد در ۲۴ بهمن‌ماه سال ۱۳۴۵ می‌گذرد، همچنان بر سر این کوی باقی مانده است. کوی خادم آزاد متشکل از دو کوچه به هم متصل است که یکی به خیابان مولوی امروز می‌رسد و دیگری به خیابان ولیعصر؛ «خیابان دراز لکه‌های سبز». خانه پدری فروغ فرخزاد درست در نقطه اتصال این دو کوچه قرار گرفته است. وارد خانه که می‌شوی، اگر سراغ اتاق شاعر را بگیری، بانوی خانه آشپزخانه‌اش را نشانت می‌دهد: «من اتاق فروغ را آشپزخانه کرده‌ام.» وسایلی مثل کابینت، اجاق و میز ناهارخوری و البته پنجره‌ای رو به کوچه، تمام آن چیزی است که از اتاق شخصی فروغ‌الزمان فرخزاد باقی مانده است؛ البته اگر صاحب خانه اتاق را اشتباه نگرفته باشد. «قبلاآشپزخانه طبقه اول بوده، حالا پایین دخترم می‌نشیند، بالا هم عروسم.» البته که هیچ کدام حاضر نمی‌شوند غریبه‌ای وارد خانه‌شان شود. «الان بالا و پایین مثل همین جاست. قبلا به جز این دو طبقه، بالا فقط یک اتاق بود، پشت بام حوض داشت، ما همه را ساختمان ساختیم.» در سالن پذیرایی فقط چراغ‌های روی دیوار از گذشته باقی مانده است. درهای کشویی هم که سالن پذیرایی را به ایوان بزرگ خانه وصل می‌کنند، از گذشته تا امروز راه تماشای حیاط سبز خانه بوده‌اند.
بانوی صاحب‌خانه می‌گوید: «تا حالا چند بار آمده‌اند از خانه و کوچه ما فیلم گرفته‌اند. یک فیلم هم درباره جنگ در این‌جا فیلمبرداری کردند. همسایه‌ها می‌گویند: چرا خیلی‌ها می‌آیند و سراغ خانه شما را می‌گیرند؟ خانه شما چیست؟ می‌گویم: به قرآن هیچی. اصلا برای من ارزش ندارد.» انگار اصلا فروغ و خانواده‌اش را نمی‌شناسد، اما می گوید: «من خودم مال تفرشم. آن‌ها هم تفرشی بودند. یکی از فرزندان این خانواده هم با همسرش به خانه ما آمده است. فرزند دیگرشان هم یک روز آمد و گفت: اجازه می‌دهید من خانه خاطراتم را ببینم؟» می‌پرسم: قصد تعمیر یا تخریب خانه را ندارید؟ پیرمرد محکم و قاطع می‌گوید: «چرا خانه را بکوبم؟ از ۳۵ سال پیش که این‌جا را خریده‌ام، تا به حال یک آجر از این خانه آخ نگفته، هنوز یک بار هم آن را تعمیر نکرده‌ام.» بانوی خانه اما نظر دیگری دارد: «ما حالا تصمیم داریم این‌جا را خراب کنیم. حاجی می‌گوید نه، اما من دیگر نمی‌توانم. این‌جا قدیمی است، از یکنواختی‌اش خسته شده‌ام. درِ کشویی و... این‌جا چه ارزشی دارد؟ می‌خواهیم آن را بکوبیم و به جایش آپارتمان بسازیم.» پیرمرد می‌گوید: این خانه ۳۵ سال پیش بازسازی شده است. شخصی آن را از خانواده فرخزاد خریده و پس از بازسازی، آن را به ما فروخته است.


از خانه بیرون می‌آیم و در سبزرنگ خانه با طرحی ساده از یک قو بر آن، پشت سرم بسته می‌شود. به سمت خیابان ولیعصر راه می‌افتم. امکان دوباره سرزدن به این خانه چندان محتمل نیست. این‌جا حالا محل زندگی خانواده‌ای است که کسی نمی‌داند تا کی به دیوارهای قدیمی‌اش تکیه خواهند زد و چه وقت تصمیم به ویرانی آن خواهند گرفت.

 
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار